گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 46
میهمان آفتاب







میهمان آفتاب ابوالحسن ضراب اصفهانی میگوید: در سال 281 هجري قمري به قصد حج همراه قافلهاي، عازم مکه شدیم . افراد
کاروان ما همه از اهل تسنن بودند و فقط من در آنجمع ، شیعۀ اثنی عشري بودم [و به حضرت مهدي(ع) بهعنوان امام زمان و
دوازدهمین حجّت خدا و آخرین وصی رسولخدا(ص) اعتقاد داشتم]. پیش از آنکه قافلۀ ما به مکه برسد یکیاز همراهیان ما ،
خود را به مکه رسانده و منزلی در گوشه سوقاللیل ، اجاره کرد که بعدها متوجه شدیم این منزل به حضرت خدیجه(س) تعلّق
داشته و به دارالرضا(ع) معروف است. پیرزنی گندمگون با قديبلند را در حیاط خانه دیدم، که داراي هیبتی چشمگیر بود. قاطع و
کمحرف بهنظر میآمد . نزدیک وي رفته و سلام کردم ، محبت کرد وبه گرمی جوابم داد. یک روز که موقعیت را مناسب دیدم و
صفحه 52 از 60
دوستان و همراهان سنی مذهب در منزل نبودند از او پرسیدم : درست است که اینجا خانه امام رضا(ع) بوده؟ گفت: آري. گفتم:
شما با صاحبان این خانه چه ارتباطی دارید؟ گفت: من از خدمتکاران آنان هستم و این منزل از امام رضا(ع) به امام جواد(ع) وبعد
به امام هادي(ع) وبعد به امام حسن عسکري(ع) رسیده و من خادمۀ امام حسن عسکري(ع) بودهام. وقتی فهمیدم که آن بانو
،سرایدار و خدمتگزار حضرت امام عسکري(ع) بوده خیلی خوشحال شدم و با او انس گرفته، خدا را شکر کردم که بالاخره سر
نخی به مقصد و مقصود خود یافتم. اما چون دوستانم از اهل سنت بودند ، قضیه را از ایشان پنهان کردم و باید چنین میکردم، زیرا
ممکن بود برایم مشکلات فراوانی بهوجود آورند، علاوه بر این که زمان هم زمان تقیه و مراعات بود. شب هنگام پس از برگزاري
نماز و طواف [در مسجد الحرام] به خانه بر میگشتم و با رفقایم در راهرو میخوابیدم . به علت ناامنی حاکم بر شهر ، در خانه را
میبستیم و سنگ بزرگی را که در آن نزدیکی بود، میغلطاندیم و پشت در قرار میدادیم. شاید بسیاري از شبها که دوستان
ابوالحسن میخوابیدند ، او بیدار بود. شور و حال عجیبی داشت . غرق فکر بود : مکه! مسجد الحرام! منزلی که در آن بود! امام
رضا(ع)، امام عسکري(ع)، امام زمان(ع)، به اعماق قلبش که مینگریست، نوري از امید سوسو میکرد.گویا زندگی ابوالحسن قرار
است، وارد فصل جدیدي گردد و او را در شمار سعادتمندان حضور و ره یافتگان به کوي نور قرار دهد ،شاید در این خیال و فکر
بود که آیا میتوان سر بر آستانش نهاد و پایش را بوسید، آیا چشمان بیرمق من به جمال دل آرایش خواهد افتاد؟ ابوالحسن چون
پرندهاي پرشور و شعف و نشاط در آسمان فکر و خیال پرو بال میزد که ناگهان... . ناگهان صداي باز شدن در خانه را شنیدم!
نوري بهسان نور شمع فضایی را که در آن بودیم، روشن ساخت. خدایا! ما که در منزل را بسته و سنگ بزرگی پشت آن انداخته
بودیم. ولی با کمال تعجب دیدم در باز شده و آقایی وارد خانه شدند. گر چه هوا تاریک بود، اما یادم هستکه شکل و شمایل او
را خوب میدیدم، حتی رنگ صورتش را ، مردي بود نه کوتاه قد، نه بسیار بلند، رنگ رخسارهاش گندمگون، پوششی مناسب
فصل گرما داشت و پارچهاي نازك بر دوش خود انداخته بود؛ و شبهاي بعد میدیدم گاهی سر و صورت خویش را با آن
میپوشاند. آثار سجده در پیشانی مبارکش نمایان بود. بارقۀ نوري بود که از برابر ما میگذشت ، و به طرف راهپلهاي که از پشت
اتاق ما به طبقۀ بالا راه داشت تشریف میبرد، من برخاستم و به در خانه نگاهی انداختم، اما با کمال تعجب دیدم در بسته و سنگ
نیز به همان شکلی که ماقرار داده بودیم ، پشت در قرار گرفته و هیچ حرکتی نکرده است!. گویا ابوالحسن حس غریبی داشت و از
دور آنچه را اتفاق میافتاد، زیر نظر داشت ، اما هیبت آن بزرگوار مانع میشد که بیشتر وارد این جریان بشود. هر شب بعد از نماز
مغرب و عشاء و طواف به منزل میآمدم در را میبستم و همان سنگ بزرگ را پشت آن قرار میدادیم. شام میخوردیم، و دوستان
میخوابیدند. من منتظر میماندم، بعد از مدتی، بدون این که سنگ پشت در حرکتی کند، در خانه باز میشد و آن بزرگوار وارد
منزل شده به سمت اتاق بالایی میرفتند. یک روز که دوستانم از منزل بیرون رفته بودند و من تنها بودم آن بانو را در حیاط دیدم .
پرسیدم ، در اطاق بالایی چه کسی با تو زندگی میکند؟ گفت: دخترم. اما بسیار حساس بود و اجازه نمیداد کسی حتی به راه
پلهها نزدیک شود. شگفتآورتر این که این شخص نورانی وقتی وارد منزل میشد همانند مشعلی از نور، اطراف را روشن میکرد،
و وقتی در اطاق فوقانی قرار میگرفت آن نور از طبقۀ پایین دیده میشد وحتی دوستان من که هیچ اعتقادي به مذهب من و امامت
امامان معصوم(ع)، نداشتند، نور آن بزرگوار را که همۀ اطراف را روشن کرده بود، مشاهده میکردند. من در این زمینه با آنها هیچ
گفت و گویی نمیکردم و نمیبایست میکردم. آنها میگفتند: این جوان نورانی، علوي و از فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)
است و چون آن مرد نورانی را فقط در بعضی شبها میدیدند، میگفتند: او دختر این پیر زن را به عقد موقت خود درآورده و
شیعیان این کار را جایز میدانند. ولی [به نظر ما اهل سنت] عقد موقت بین زن و مرد، حرام است! رفت و آمد آن بزرگوار
بهصورت معجزهآسا و مشاهدة آن نور که حتی همراهیان من نیز میدیدند، هر روز مرا بیشتر و بیشتر به فکر فرو میبرد. فکري که بر
دلم سنگینی میکرد و هراسی در آن انداخته بود. یک روز آن بانوي مخدره را در حیاط خانه دیدم. فرصت را غنیمت شمرده به
صفحه 53 از 60
آرامی به او نزدیک شدم و گفتم: اي بانو! مدتی است که میخواهم از شما سؤالی بپرسم و گفتوگویی داشته باشم ولی وجود
همراهانم ، مانع از آن شده است. خواهش دارم که هرگاه مرا در این خانه تنها دیدي از آن بالا به پایین بیایی تا پرسش خویش را با
تو در میان بگذارم. آن مجلله تا این جمله را شنید، بلافاصله گفت : من هم میخواستم تو را به رازي آگاه سازم ولی به خاطر وجود
همراهانت موقعیت مناسبی پیش نیامده بود! گفتم: چه میخواستی بگویی؟ شاید قلب ابوالحسن در سینه به طپش افتاده بود وحکایت
سفر او به نقطه حساس رسیده بود.دوست میداشت هر چه زودتر ، رمز این راز را بداند و نامۀ سر بستۀ این قصه را بخواند. بهراستی
این آقا کیست و در این خانه چه خبر است؟ کم کم داشت به آن چه که حدس میزد نزدیک میشد. آیا این سیّد سراسر نور ،
همان کعبۀ آرزوها ، و امام زمان من است ؟ آیا به شرافت ابدي دیدار او و سعادت همسایگی او دست یافتهام؟ در امواج طوفانی این
افکار شیرین ، غرق شده بود که صداي بانو را شنید که میگفت : به شما میفرمایند: با مسایل اعتقادي شریکان و همراهانت با
خشونت برخورد مکن. با آنها به مباحثه و مجادله مپرداز. آنها در ظاهر با تو صمیمی و دوستند ، ولی در باطن دشمن تو هستند! با
آنها مدارا کن و راز دل نگه دار و از این گفت و گو نیز با خبرشان منما. از اینکه در شروع گفتوگویش به من گفت:
شگفتزده شدم و پرسیدم: چهکسی میفرمایند؟ با هیبتی خاص، اخمکرده و گفت: خودم میگویم. و من به خاطر «... : میفرمایند »
هیبتی که از آن زن در دلم افتاد، جسارت و جرئت آن را در خود نیافتم که او را به اول صحبت خودش برگردانم و بگویم که شما
از این جهت پرسیدم: کدام دوستان وهمراهان را میگویید ؟ من گمان کردم، منظورش دوستان هم .« میفرمایند » : خودتان گفتید
کاروانی است که از اصفهان همراه ایشان براي حج به سمت مکه حرکت کردیم. او گفت: منظورم شرکاي اصفهانی است که فعلًا
در همین خانه با تو بهسر میبرند. او راست میگفت. با همین همراهان، اختلافی در مسایل اعتقادي و دینی داشتیم و در اصفهان که
بودیم، شکایت مرا به نزد حاکم برده بودند و خبر آن نیز به من رسیده بود. و چون جان خود را در خطر دیدم، مدتی خود را پنهان
ساختم. دیگر روز به آن بانو گفتم: از ارتباط ونسبتی که با صاحب این خانه داري برایم بگو. گفت: من خادمۀ امام حسن
عسکري(ع) بودهام و در منزل ایشان خدمت میکردم.گفتم: مرا پرسشی است ، تو را به خدا سوگند که پرسشم را پاسخ بدهی و پیر
زن منتظر شد که من سؤالم را طرح کنم. گفتم: آیا حضرت غایب(ع) را به چشم خویش دیدهاي؟ گفت: اي برادر ، من او را ندیده
بودم؛ زیرا وقتی از سامرا به دلیلی عازم کشور مصر شدم خواهرم نرجس خاتون به حضرت قائم(عج)، باردار بود و امام عسکري(ع)
به من فرمودند: تو حضرت غایب(ع) را خواهی دید، و همان گونه که به من خدمت کردي به او نیز خدمت خواهی کرد. تا این که
بعد از بیست سال زندگی در مصر امسال قبل از مراسم حج، مردي از خراسان که خوب عربی نمیدانست در مصر به دیدنم آمد و
سی دینار (طلا) به عنوان هزینۀ سفر برایم آورد. و از حضرت غایب(ع)، فرمان آورده بود که قبل از فرارسیدن زمان حج ، از کشور
مصر به سمت مکه حرکت کنم ومن به عشق دیدار او راهی مکه شدم و در این خانه سکنی گزیدم. ابوالحسن که این سخنان را از
او شنید به خاطرش رسید آن شخص نورانی را که شبها میبیند ، همان یوسف زهرا(ع)، است. اما موقعیت حساس بود و همه از
مخالفان بودند. آن زن هم گویا وظیفه داشت که مبهم و همراه با تقیه گفتوگو کند ولی قضیه از روز هم روشنتر بود. ده سکۀ
نقره براي اداي نذر ، کنار گذاشته بودم؛ زیرا نذر کرده بودم، ده سکه در (مقام ابراهیم) بیندازم. شش عدد از آنها از سکههایی بود
که مأمون بعد از قبول ولایتعهدي از سوي امام رضا(ع) به نام آن حضرت زده بود [ و با گذشت چند دهه و مرگ مأمون عباسی،
لعنۀاللهعلیه، آن سکهها هم از دور خارج شده بودند ، اما بالاخره نقره بود و شغل من اقتضا میکرد و برایم ممکن مینمود که بتوانم
شش سکه از سکههاي رضوي را جمع کنم ]. ناگهان بهنظرم رسید که خوب است این ده سکه را به فرزندان حضرت فاطمه(س)
بدهم که ثواب آن هم بیشتر است. پس بهتر است آنها رابه آن بانو بسپارم تا به آن بزرگوار برساند. گفتم: این ده سکه را شما به
یکی از فرزندان حضرت فاطمه زهرا(س) برسانید و البته میدانستم که سکهها را به همان آقایی که شبها به طور معجزه آسا وارد
خانه میشوند ، خواهد داد. او سکهها را گرفت و به اتاق بالایی رفت ، مدتی طول کشید ، تا برگردد . همین که برگشت ده سکه را
صفحه 54 از 60
جلو من گذاشت امّا سکهها ، سکههاي قبلی نبود یعنی آن ششتایی که بهنام امام رضا(ع)، ضرب شده بود برداشته شده و شش تاي
معمولی بهجاي آن گذاشته بودند. گفت: فرمودند: ما را در این سکهها حقی نیست، همان جایی که نذر کردهاي بینداز، اما
سکههایی را که بهنام جد ما ضرب شده برداشتیم و شش سکۀ رایج بهجاي آن فرستادیم و تو این تبدیل را از ما بپذیر. به او گفتم:
توقیعی از آن غایب از نظر (عج) براي قاسم بن علاء در آذربایجان صادر شده و یک نسخه از آن نزد من است.آن را به شخصی که
توقیعات آن امام پنهان(ع) را دیده، عرضه نما میخواهم بدانم آیا نسخۀ من صحیح است یانه؟ گفت: توقیع را به من بده که من آنها
را میشناسم. من یافتم که خود او به توقیعات، آشناست. توقیع را به او دادم. گفت : اینجا خواندن آن برایم ممکن نیست و برخاست
و به اتاق بالایی رفت. بعد ازمدتی بازگشت وگفت: نسخۀ توقیع ، صحیح است. سپس گفت: میفرمایند که چگونه بر پیامبر صلوات
اللَّهم صل علی محمّد وآل محمّد وبارك علی محمّد وآل محمّد کأَفضل ماصلیت و بارکت » : میفرستی؟ گفتم: با این جمله
آن علیا مخدره برخاست و رفت (معلوم بود که حتی یک کلمه از نزد خود .« وترحَّمت علی إبراهیم و آل إبراهیم إنَّک حمید مجید
چیزي نمیگوید). و فردا در موقعیتی مناسب نزد من آمد و با او دفتر کوچکی بود. دفتر را نزد من، گذارد و گفت: میفرمایند: هر
گاه خواستی بر پیامبر و اهل بیت طاهرینش صلوات بفرستی به این گونه که ما براي تو فرستادیم صلوات بفرست. دفتر را برداشتم و
از روي آن صلوات را نوشتم و هر روز میخواندم. 1 بعد از این بسیار شبها منتظرش میشدم تا شاید جمالش راببینم ، بسی شبها
که میدیدم از بالا به پایین میآید و همان نور... از منزل بیرون میرفت ومن در پی او روان میشدم. ولی هرگاه میخواستم به او
نزدیکتر شوم، نمیشد. مشاهدة من از آن حضرت بدین صورت بود که نور او را میدیدم اما شخص او را نه ؛ تا وارد مسجد
الحرام میشد و از چشمم غایب میگشت. چه سال شگفتانگیزي بود و حج عجیبی انجام شد ، حجی که ابوالحسن در آن احرام
دیدار یار بسته بود و فکر صاحب خانه او را از خیال خانه باز داشته بود. چه خانۀ شور آفرینی ، که جانش را در آنجا جاگذاشت و
خود عزم سفر کرد. ابوالحسن گوید: مردان بسیاري را دیدم که به آن منزل میآمدند و آن زن با آنان گفت و گو میکرد. اما من
نمیفهمیدم که چه میگویند ، نامهاي به دست آن بانو میدادند و او به اتاق بالا میرفت و برمی گشت و نامهاي که گویا در بر
دارندة جواب آنها بود به ایشان میداد. در قافلهاي که از مکه به سمت بغداد میآمدیم مردان صالحی را مشاهده میکردم که آنها
را در آن منزل در حال صحبت با آن بانوي گرامی، دیده بودم. حاصل این تشرف و همسایگی با حضرت غایب(عج)، دستور
صلواتی است که به صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی شهرت یافت و مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) در کتاب شریف مفاتیح
الجنان ضمن اعمال عصر روز جمعه آن را آورده است. ایشان از قول سید بن طاووس(ره) نقل میکند: صلوات ابوالحسن ضراب
اصفهانی مروي از مولاي ما حضرت مهدي، صلواتاللَّه علیه، است واگر تعقیب عصر جمعه را به جهت عذري ترك کردي ، ولی
هرگز این صلوات را ترك مکن به خاطر امري که خداوند جل و علا ما را بر آن مطلع ساخت. البته آن چه از متن روایت این
صلوات استفاده میشود اختصاص به عصر روز جمعه ندارد ، از اینرو است که خواندن آنرا بزرگان همیشه سفارش میکردهاند و
از گفتار جناب ابوالحسن ضراب هم چنین بر میآید که هر روز و مکرر آنرا میخوانده است. پینوشت: 1. این صلوات، همان
صلوات معروف به ابوالحسن ضراب است که در مفاتیح الجنان نیز در اعمال روز جمعه نقل شده است.
پرسش شما، پاسخ موعود
اشاره : این صفحه اختصاص به طرح پرسشها، شبهات و مسائلی دارد که براي شما عزیزان مطرح شده و یا در محیط خانواده
مدرسه دانشگاه یا محل کار شما از آنها صحبت به میان آمده است چه در موضوع مهدویت و چه در سایر زمینههاي اعتقادي و
اخلاقی پس دست به کار شوید و از همین حالا پرسشهاي خود را با ما در میان بگذارید. ما هم سعی میکنیم پاسخهاي مناسبی به
آنها بدهیم برادر عزیزمان محمدرضا حسینی از نائین پرسیدهاند: آیا این سخن که میگویند: وقتی امام زمان(ع) قیام کنند مردمان
صفحه 55 از 60
بسیاري را میکشند به گونهاي که سیل خون در زمین بهراه میافتد و حتی انسانهاي به دنیا آمده از نسل قاتلان امام حسین(ع) را
هم به عنوان انتقام خون آن حضرت به قتل میرساند حقیقت دارد؟ در پاسخ این پرسش باید گفت: در متون اصیل اسلامی و
روایات پیامبر اکرم(ص) و ائمۀ اطهار(ع) مطالب بسیاري در زمینۀ وقایع ظهور و دستآوردهاي حکومتی منجی عالم بشریت وارد
شده است که در کل به دو بخش قابل تقسیماند: الف) مطالب کلی امامت در فرهنگ اهل بیت(ع) امامت عبارت از خلافت و
جانشینی پیامبر(ص) در نگهداري دین و حفظ حوزه مسلمین است و امام کسی است که از طرف خدا و رسول خدا براي رهبري و
راهنمایی مردم در تمام امور دینی و دنیوي تعیین شده است. با توجه به مسئولیتهایی که امام دارد هم از علم امامت برخوردار است
و هم از گناه و اشتباه مصون است. چنین شخصیتی نمیتواند نسبت به مردم سختگیر، خشن، بیرحم و ... باشد بلکه همانگونه که
حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در توصیف امام میفرمایند: ... انیس و دوست مردم است و همانند پدري دل سوز و برادر مهربان
و مادر پرعاطفه نسبت به فرزند کوچکش به آنها مهر میورزد. امام به منزلۀ یک پناهگاه امن مردم در هنگام وقوع پیش آمدهاي
ناگوار است... . 2 امام واسطۀ فیض خداوند است که به برکت وجود او برکات الهی شامل حال مردم میشود. زمین به برکت وجود
آنها نعمتهاي الهی نظیر روییدنیها و میوهها و محصولاتش را در اختیار جهانیان قرار میدهد و آسمان، باران و سایر روزيها را بر
آنها نازل میکند 3 و اگر لحظهاي وجود امام از نظام آفرینش حذف شود زمین اهل خود را هلاك میسازد. 4 چگونه متصور است
که چنین انسانهایی که مظهر کامل اسم رحمان و رحیم خداوند متعال محسوب میشوند و مسئولیت دارند که بشریت را به
سرچشمۀ رستگاري با حکمت و موعظه حسنه و احسان و صحبت و ملاطفت برسانند افرادي جنگافروز و خشونتطلب باشند؟ ب)
دستآوردهاي قیام امام عصر(عج) از مجموعۀ روایات مربوط به زمان ظهور امام زمان(ع) چنین برمیآید که آن حضرت در
شرایطی ظهور میکنند که انسانها از جور و ستم حکومتهاي ظالم و مکاتب دروغین مدعی نجات بخشی بشریّت به تنگ آمده و
در نتیجۀ به بیراهه رفتنها جامعۀ جهانی دچار انواع بلاهاي اجتماعی شدهاند. که از آن جمله میتوان به وقوع جنگهاي
خانمانسوز، ظلم و ستم، فساد اخلاقی و عقیدتی و ناامنی اشاره کرد. بحرانها و آشوبهاي مختلف اجتماعی، در مجموع شرایطی
را فراهم میکنند که وقتی حضرت به اذن پروردگار عالم ظهور کنند و مردم را به سوي خود فرا میخوانند در کمترین زمان ممکن
از سرتاسر عالم انسانهاي عدالتخواه و تشنۀ امنیّت و آسایش خود را به نزد آن حضرت میرسانند و لحظه به لحظه بر تعداد یاران
وي افزوده میشود تا به آنجا که در کمتر از یک سال به کمک خود مردم، حکومت عدل جهانی در سراسر کره زمین استقرار پیدا
میکند و بساط ستم و ظلم و تعدي برچیده میشود و بشریت به آرزوي دیرینۀ خود که همانا صلح و امنیّت و آسایش کامل است
دست مییابد. پرواضح است که این کار به راحتی هم انجام نمیگیرد چه بسیار افرادي که منافع نامشروع خود را در خطر دیده و به
مخالفت با آن حضرت برمیخیزند و در صدد جنگ برمیآیند که امام مهدي(ع) همانند همۀ اولیاي الهی با شیوههاي مختلف آنها
را به راه راست فراخوانده از وارد شدن به جنگ برحذر میدارد و چنانکه در فرمودة امام صادق(ع) آمده است: آن حضرت آنان را
با کلامی حکیمانه دعوت به پذیرش حق میکند و با زیباترین و شیرینترین سخنان آنها را موعظه میکند که بسیاري از آنها توجه
کرده به حقّ گردن مینهند و دست از مخالفت و ستمگري و تعدي برمیدارند... 5 با این همه افرادي هم پیدا میشوند که همچنان
عناد ورزیده و بر موضع ظالمانۀ خود پافشاري میکنند؛ حضرت مجبور میشوند که در مقابل آنها به شیوههاي قهرآمیز متوسل
شوند. در اشاره به این حقیقت، در روایات میخوانیم که آن حضرت از ظالمان و ستمپیشگان انتقام میگیرد 6 تا جور و ستم را از
ریشه برکند؛ شوکت و عظمت پوشالی سرکشان را درهم شکند؛ کاخ شرك و نفاق را ویران سازد و شاخههاي گمراهی و شقاوت
و فسق و فجور را قطع کند... . 7 اینجاست که مسئلۀ انتقام خون به ناحق ریخته شدة مظلومان عالم از آدم(ع) تا آخرالزمان مطرح
میشود چنانکه در بخشی از دعاي ندبه در اشاره به این واقعیت میخوانیم: کجاست آنکه انتقام خون انبیاء و فرزندان انبیاء را
میگیرد و خون کشتۀ در کربلا را باز میستاند... . 8 از مشاهدة این قبیل تعابیر برخی به این اشتباه دچار شدهاند که آن حضرت
صفحه 56 از 60
چگونه از کسانی که در زمان شهادت امام حسین(ع) حضور نداشتند انتقام خواهد گرفت، مگر میتوان فرزندان را به جرم گناهان
پدرانشان به قتل رساند؟ برخی از روایات به این قبیل توهمات پاسخ دادهاند. از جمله، در روایتی که از امام رضا(ع) نقل شده، وقتی
هنگامی که قائم ما قیام کند نسل کشندگان امام » : از آن حضرت سؤال میشود: دربارة این سخن از امام صادق(ع) که فرمودند
آنان «. بلی، چنین روایتی حق است » : چه میفرمایید؟ ایشان(ع) فرمودند « حسین(ع) را به کیفر جنایت پدرانشان به قتل میرساند
9 جور در میآید؟ «. هیچ کس بار گناه دیگري را به دوش نمیکشد » : پرسیدند: این کار چگونه با مضمون آیهاي که میفرماید
امام(ع) فرمودند: سخن خداوند متعال کاملاً صحیح است، اما بحث در این است که ایشان آن دسته از فرزندان قاتلان امام
حسین(ع) را به قتل میرساند که آنها به آن جنایت هولناك پدرانشان دل خوش میدارند و حتی به آن افتخار میکنند. و هرکس
که به بدکاري رضایت دهد، همانند انجام دهندة آن است. از این رو اگر مردي در مشرق به ناحقّ کشته شود و دیگري در مغرب بر
آن رضایت دهد در پیشگاه خداوند شریک قتل آن بیگناه محسوب میشود و قائم آل محمّد(ع) هم وقتی که قیام میکند آنان را
به خاطر رضایتشان به جنایات پدرانشان و افتخار و مباهاتشان به آن جنایت، کیفر میکند. 10 نتیجه آنکه امام زمان(ع) پس از
ظهور، هرگز، خود آغاز کنندة جنگی نخواهد بود و آن جنگ و خونریزي عظیمی که از آن سخن به میان میآید قبل از ظهور
بهدست سران حکومتهاي ظالم و استکباري به بشریت تحمیل خواهد شد و آنگاه که آن حضرت در نتیجۀ عناد اهل باطل مجبور
به مبارزه قهرآمیز با آنها میشود، ابتدا با حکمت و موعظه نیکو آنان را به پذیرش حق دعوت کرده و از مقابله با خود برحذر
میدارد و در آن مرحله نیز تنها با طغیانگران و سرکشان عنود به جنگ خواهد پرداخت تا دست از عناد بردارند و از هرگونه تعدي
و ستم به دیگران خودداري کنند و این همان روشی است که همۀ انبیاي الهی آنرا به کار بستهاند بدون اینکه کوچکترین
صدمهاي به انسانهاي بیگناه و مستضعف وارد شود. به بیان دیگر آن حضرت در حقیقت در راستاي دفاع از حق و حقوق
تودههاي مردم و براي رهایی آنها از ستم ستمگران به جنگ اقدام میکنند؛ لذا وقتی سؤال میشود که امام زمان(ع) پس از ظهور
چگونه عمل خواهد کرد؟ در روایتی آمده است که: به سیره و روش جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) عمل خواهد کرد.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص . پینوشتها: 1. و ما أرسلناك إلاّ رحمۀ للعالمین، سورة انبیاء( 21 )، آیۀ 107
.6 . 5. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 53 ، ص 11 . 4. طاهري، حبیبالله، سیماي آفتاب، ص 9 . 3. همان، ج 4، ص 577 .200
7. فیومی اصفهانی، جواد، صحیفۀ المهدي، ص 139 و دعاي ندبه و ... . موسوي اصفهانی، محمدتقی، مکیال المکارم، ج 1، ص 49
10 . مجلسی، محمدباقر، همان، ح 45 ، ص 295 و بحرانی، سیدهاشم، تفسیر برهان، . 9. سورة فاطر( 35 )، آیۀ 18 . 8. همان، ص 140 .
. ج 2، ص 418 . شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 273
درباره